loading...
دور دنیا
sodabeh بازدید : 13 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)
دل میرود که بمیرد برای تو

                              سر میرود که بگیرد هوای تو

ما هم که عاشقیم و خدا هم غریبه نیست
                              عمری که میرود به فنا هم فدای تو

شعر و قصیده و هر آنچه داشتم
                              شد وقف گفتن از ماجرای تو

عمر و جوانی و زهدی که بود و رفت
                              من ریختم همه اش را بپای تو

چشمی نمانده که جویم نشانی ات
                              آواره سر پی سوی و صدای تو

من می پرستمت ای بت برای من
                              آری قسم به تو و چشمهای تو

از خود بریده ام از خلق تارکم
                              در انتظار معجزه ای از خدای تو

گویا شراب امشبم از حد گذشته است
                              تا کی چنین دهم ز وجودم بهای تو

گفتی بنوش شهد لبم را گناه نیست
                              باشد گناه امشب ما هم به پای تو


+ این شعر از طرف آقا مهدی برای دوستش که من میدونم چه کسی هست ارسال شده 

ممنون آقا مهدی عزیز 


پ.ن: آقا مهدی ی عکس هم برام ارسال کن که تو این پست بذارم .


sodabeh بازدید : 21 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)

هفتم ماه ذی الحجه مصادف است با سالروز شهادت پنجمین اختر تابناک آسمان ولایت حضرت امام محمد باقر (( علیه السلام )) ، شهادت این بزرگوار را به تمامی ارادتمندان خاندان اهل بیت عصمت و طهارت تسلیت می گوییم .

امام باقر علیه السلام :
«إِنَّما یُداقُّ اللّهُ الْعِبادَ فِى الْحِسابِ یَوْمَ الْقِیمَةِ عَلى قَدْرِ ما آتاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِى الدُّنْیا.»:
خداوند در روز قیامت در حساب بندگانش، به اندازه عقلى که در دنیا به آنها داده است، دقّت و باریک بینى مى کند.
 خلاصه ای از زندگی  پر برکت حضرت امام محمد باقر ( ع )
 نام مبارک امام پنجم محمد بود . لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ،بدين جهت که : دريای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب ديگری مانند شاکر و صابر و هادی نيز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هريک باز گوينده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
کنيه امام " ابوجعفر " بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی ( ع ) است . بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع ) و از سوی پدر به امام حسين ( ع ) می رسيد . پدرش حضرت سيدالساجدين ، امام زين العابدين ، علی بن الحسين ( ع ) است .
تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57هجری در مدينه اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سيد الشهداء کودکی بود که به چهارمين بهار زندگيش نزديک می شد .


sodabeh بازدید : 22 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)

برگزاری کارگاه آموزشی برای مددجویان در راستای رشد معنوی کودکان و نوجوانان

 

مدیر فرهنگی و آموزش کمیته امداد امام خمینی (ره) گلستان  گفت: درهفته کودک کارگاه آموزشی برای خانواده های تحت حمایت به منظور رشد معنوی کودکان و نوجوانان برگزار می شود.

به گزارش اداره روابط عمومي و اطلاع رساني كميته امداد امام خميني (ره) گلستان، محمد رضا زمانی اظهار داشت: 15 تا 21 مهر ماه به منظور هفته ملی کودک برنامه های مختلفی با هماهنگی با دیگر دستگاه های متولی در این زمینه در سطح استان برای کودکان و نوجوانان تحت حمایت در حال برگزاری است.

وی تصریح کرد: در همین راستا برگزاری کارگاه آموزشی والدین را به منظور رشد معنوی کودکان و نوجوانان پیش بینی کرده ایم.

زمانی برگزاری مراسم جشن به مناسبت هفته کودک در کانون های دائم، غبار روبی و عطرافشانی از مزار شهداء بمنظور تجدید میثاق با ولایت و شهداء، بازدید کودکان از نمایشگاه نیروی انتظامی و شهر ترافیک، برگزاری جلسه روانشناسی بازی در  کانون دائم با حضور روانشناس و ... را از دیگر برنامه های دانست که در این هفته برای کودکان و نوجوانان تحت حمایت اجرایی خواهد شد.

 

                   


sodabeh بازدید : 10 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)

روزی کشاورزی فقیر از اهالی اسکاتلند در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده‌اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید...
پسری وحشت زده که تا کمر
در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می‌زد و تلاش می‌کرد تا خودش را آزاد کند. آن مرد با به خطر انداختن جان خود او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات داد...
کشاورز با هزار بدبختی با به خطر انداختن جان خودش بالاخره موفق شد پسرک را از مرگ حتمی و تدریجی نجات دهد و او را از باتلاق بیرون بکشد....

فردای آن روز وقتی که کشاورز روی روی زمینش مشغول کار بود،کالسکه سلطنتی مجللی در کنار نرده های ورودی زمین کشاورز ایستاد .دو سرباز از آن پیاده شدند و در را برای آقای قد بلندی که لباس های اشرافی بر تن داشت ،بازکردند.زمانی که آن مرد با لباس های گران قیمتی که برتن داشت پایین آمد ،خود را پدر پسری که کشاورز روز گذشته او را از مرگ نجات داده بود،معرفی کرد.اوبه کشاورز گفت که می خواهد این محبتش را جبران کند وحاضر است در عوض کار بزرگی که او انجام داده،هرچه بخواهد به او بدهد .
کشاورز با مناعت طبعی که داشت به مرد ثروتمند گفت که او این کار را برای رضای خدا وبه خاطر انسانیت انجام داده و هیچ چشم داشتی در مقابل آن ندارد.در همین موقع پسرکشاورز از ساختمان وسط زمین بیرون آمد.مرد ثروتمند که متوجه شد کشاورز پسرس هم سن وسال پسر خودش دارد ،به پیرمردگفت که می خواهد یک معامله با او بکند.مردثروتمند گفت حال که تو پسرم را نجات دادی ،من هم پسر تو را مثل پسر خودم می دانم .پس اجازه بده هزینه تحصیل او را در بهترین مدارس ودانشگاهها بپردازم .کشاورز موافقت کرد وپسرش پس از چند سال از دانشگاه علوم پزشکی لندن فارغ التحصیل شد وبه خاطر کشف یکی از بزرگ ترین ومهم ترین داروهای نجات بخش جهان که پنی سیلین بود،به عنوان یک دانشمند مشهور شناخته شد .آن پسر کسی نبود جز الکساندر فلیمینگ .اما چندسال بعد دست بر قضا پسر مرد ثروتمند به بیماری لاعلاجی (
ذات الریه )مبتلا شد و این بار الکساندر،پسر کشاورز که امروز یک دانشمند برجسته بود با داروی جدیدش بار دیگر جان آن پسر را نجات داد .جالب است بدانید که آن مرد ثروتمند و نجیب زاده کسی نبود جز لردراندلف چرچیل و پسرش هم کسی نبود جز وینستون چرچیل .

مشیت و رحمت خداوند برای انسان هر چه باشد یقیناً بدون همکاری خود شخص نمی تواند جامه عمل بپوشد. " استلاتریل مان"


sodabeh بازدید : 15 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)
setInterval(function(){ChangeForumPage('Current');}, 30 * 1000);
عنوان پاسخ بازديد آخرين ارسال
«  نظرتون در مورد این کار چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 35 204 ARTEMIS
«  اطلاعیه بدون شرح :دی 0 5 RezaYar
«  از انجام این کارها چه احساسی بهتون دست می ده؟ 0 5 Infinite Love
«  سوتی های فتوشاپی بسیار باحال 0 5 Infinite Love
«  به حرف دومین ثروتمند جهان گوش کنید! 0 2 Infinite Love
«  ... 12 55 nafas2000
«  اینجا همه چیز در همه:(آپدیت پذیر) 34 544 M2mahak
«  کاش بودی تا دلم تنها نبود! 454 4556 šþıRıť ッ
«  웃❤유 ﻫﯿـــچ ﻮﻗتــــ ﻧﻔﻬﻤﯿـــﺪمــ 웃❤유 17 158 šþıRıť ッ
«  ♥ •♦ خـــــیـــــــــآل ♦• ♥ 189 1778 šþıRıť ッ
«  ♥ مهربانی ... ♥ 94 807 šþıRıť ッ
«  •♦♥ عاشقانه های من ♥♦• 472 5548 šþıRıť ッ
«  وقتی که تو نیستی . . . 14 116 šþıRıť ッ
«  دل تنها ... سنا پارسیان + دانلود ترانه 4 39 šþıRıť ッ
«  دروغ ! 102 817 šþıRıť ッ
«  عکس بچه های سایت تنهایی 91 31807 farshid8669
«  خسته ام . . . 20 212 šþıRıť ッ
«  عکس های دختران و زنان بد حجاب در برج میلاد!! 26 382 šþıRıť ッ
«  وجدانن کیا این بازی رو یادشونه ؟ :) 22 219 farshid8669
«  هندزفری مخصوص دختران (عکس) 4 44 farshid8669

مکان تبلیغاتی شما
پایگاه خبری سایبری ایرانیان
آخرین نوشته های منتشر شده
آخرین کارت پستال ها
آخرین نظرات کاربران تنهایی
  • يوسف: سلام قسمت شهدا مابين اين مطالب عالي بود دستت درد...
  • ریحانه رحمانی: عاشقشم واقعاقشنگ بوداماهرچی بگم بازم کمه.ولی ت...
  • diana: خانم الینا اقا رضایار حالا چرا میزنین همو؟؟؟؟؟...
  • negin: مرسی جالب بود موفق باشی ...
  • حسين: خيلي خوبه سايت لطفا عكس هاي عاشقانه ي زياد بگذا...
  • حناخانم: yaani yaghean hast???????man ke fek nakonam...!!   ...
  • حناخانم: khaili ghashang bod,mer30000000   ...
  • حناخانم: **تبریییییییییییییییییییییییییییییییییییییی�...
  • پوریا0584: عالی بود مرسی ...
  • فرشته: خیلی دوسش داشتی؟! به منم سر بزن... آهنگم...
متولد چه ماهی هستید؟
تبلیغات متنی

58qx4cfk گاهی وقت ها...

 

نویسنده : مونا
تاریخ : ۱۶ مهر ۱۳۹۲
ساعت : ۱۹:۲۰
بازدید مطلب 309

tanhae.com 13799722191 کنارم باش...

نویسنده : مونا
تاریخ : ۸ مهر ۱۳۹۲
ساعت : ۱۹:۳۵
بازدید مطلب 854

 

444723 Ea8a231w بین شهدا فرق نگذاریم !!!

 

نویسنده : رضا یار
تاریخ : ۴ مهر ۱۳۹۲
ساعت : ۱۹:۰۵
بازدید مطلب 620

 

 

 

tanhae.com 13799722192 یـــهــــو .....

 

نویسنده : مونا
تاریخ : ۲ مهر ۱۳۹۲
ساعت : ۱۴:۲۵
بازدید مطلب 1,162

ilcz2z5t0 عــــشــــق...

نویسنده : مونا
تاریخ : ۲۹ شهریور ۱۳۹۲
ساعت : ۱۷:۴۶
بازدید مطلب 1,447
صفحه 1234567...20...قبلی »

sodabeh بازدید : 35 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (0)

گفتاری خواندنی از آیت الله مکارم شیرازی

راهکارهای جذاب کردن نماز برای کودکان و نوجوانان

همه والدین می دانند یکی از آموزه های مهمّ دینی که نقش بسیار موثّری در تربیت فرزندانشان دارد، نماز است. لذا به دنبال شیوه های کاربردی برای جذب و علاقه فرزندانشان به نماز می باشند. حضرت آیت‌الله مکارم‌شیرازی در نوشتاری راهکارهای جذب کودکان و نوجوانان به نماز و آموزه‌های دینی را تبیین نمودند

یکی از دغدغه های بسیاری از مادران و پدران محترم، تربیت دینی کودکانشان است. همین امر سبب شده تا به دنبال یک روش موثّر برای جذب کودکانشان نسبت به آموزه های دینی باشند. از سوی دیگر؛ همه والدین می دانند یکی از آموزه های مهمّ دینی که نقش بسیار موثّری در تربیت فرزندانشان دارد، نماز است. لذا به دنبال شیوه های کاربردی برای جذب و علاقه فرزندانشان به نماز می باشند.

حضرت آیت‌الله مکارم‌شیرازی در نوشتاری راهکارهای جذب کودکان و نوجوانان به نماز و آموزه‌های دینی را تبیین نمودند.

 متن نوشتار این مرجع تقلید به شرح ذیل است:

با توجّه به اینکه اجرای هر برنامه ای باید خالی از افراط و تفریط و رعایت نکات تربیتی باشد، از سوی اهل بیت(ع) رهنمود هایی در این باره آمده است که می تواند برای این دسته از والدین بسیار حائز اهمیّت باشد.

 دغدغه و حرص این دسته از والدین گرامی در تربیت فرزندانشان بخاطر سفارشی است که در سخنان پیامبر اکرم(ص) آمده است که: «ادّبوا اولادکم فانکم مسئولون:(1) فرزندان خود را تربیت نمایید که . . .


sodabeh بازدید : 21 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (0)
زبید خاتون و بهلول
 
هر وقت دلش می گرفت به کنار رودخانه می آمد. در ساحل می نشست و به آب نگاه می کرد… پاکی و طراوت آب، غصه هایش را می شست. اگر بیکار بود همانجا می نشست و مثل بچه ها گِل بازی می کرد.آن روز هم داشت با گِل های کنار رودخانه، خانه می ساخت. جلوی خانه باغچه ایی درست کرد و توی باغچه چند ساقه علف و گُل صحرایی گذاشت.
 ناگهان صدای پایی شنید برگشت و نگاه کرد. زبیده خاتون (همسر خلیفه) با یکی ازخدمتکارانش به طرف او آمد. به کارش ادامه داد. همسر خلیفه بالای سرش ایستاد و گفت: بهلول، چه می سازی؟
 بهلول با لحنی جدی گفت: بهشت می سازم.
 همسر هارون که می دانست بهلول شوخی می کند، گفت: آن را می فروشی؟!
 بهلول گفت : می فروشم.
- قیمت آن چند دینار است؟
- صد دینار.
 زبیده خاتون گفت : من آن را می خرم.
 بهلول صد دینار را گرفت و گفت : این بهشت مال تو، قباله آن را بعد می نویسم و به تو می دهم.
 زبیده خاتون لبخندی زد و رفت.
 
بهلول، سکه ها را گرفت و به طرف شهر رفت. بین راه به هر فقیری رسید یک سکه به او داد. وقتی تمام دینارها را صدقه داد، با خیال راحت به خانه برگشت.
 زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت : این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای !!!
وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که دیده بود برای هارون تعریف کرد.
 صبح زود، هارون یکی از خدمتکارانش را به دنبال بهلول فرستاد. وقتی بهلول به قصر آمد، هارون به او خوش آمد گفت و با مهربانی و گرمی از او استقبال کرد. بعد صد دینار به بهلول داد و گفت : یکی از همان بهشت هایی را که به زبیده فروختی به من هم بفروش!
بهلول، سکه ها را به هارون پس داد و گفت : به تو نمی فروشم !!!
هارون گفت : اگر مبلغ بیشتری می خواهی، حاضرم بدهم.
 بهلول گفت : اگر هزار دینار هم بدهی، نمی فروشم!!!
هارون ناراحت شد و پرسید : چرا؟
 بهلول گفت : زبیده خاتون، آن بهشت را ندیده خرید، اما تو می دانی و می خواهی بخری، من به تو نمی فروشم!
 
 
 
--------------------------------------------------------------------------------

حکایت بهلول و جنید بغدادی

شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او، شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
 
شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.
 
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟ عرض کرد آری..

بهلول فرمود طعام چگونه می خوری؟ عرض کرد اول بسم‌الله می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم بسم‌الله می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم...
 
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت.

مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روانه شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.
 
بهلول فرمود آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری.

بهلول پرسید چگونه سخن می‌گویی؟ عرض کرد سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.

بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی‌دانی..

پس برخاست و دامن بر شیخ افشاند و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی‌دانید.
 
باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری.
 
بهلول فرمود چگونه می‌خوابی؟ عرض کرد چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد. بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی.

خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.

بهلول گفت چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.

بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از این گونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. جنید گفت جزاک الله خیراً!

و در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.

و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است. اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد.
 
--------------------------------------------------------------------------------

بهلول و بوی غذا
 
یک روز عربی ازبازار عبور میکرد که چشمش به دکان خوراک پزی افتاد از بخاری که از سر دیگ بلند میشد خوشش آمد تکه نانی که داشت بر سر آن میگرفت و میخورد هنگام رفتن صاحب دکان گفت تو از بخار دیگ من استفاده کردی وباید پولش را بدهی مردم جمع شدن مرد بیچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را دید که از آنجا میگذشت از بهلول تقاضای قضاوت کرد ،بهلول به آشپز گفت آیا این مرد از غذاي تو خورده است؟
 
آشپز گفت نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به آشپز نشان داد و به زمین ریخت وگفت؟ ای آشپز صداي پول را تحویل بگیر.
 آشپز با کمال تحیر گفت :این چه قسم پول دادن است؟ بهلول گفت مطابق عدالت است:«کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند»
 
--------------------------------------------------------------------------------

بهلول و تقسیم پول میان نیازمندان
 
روزی هارون الرشید مبلغی به بهلول داد که بین فقرا و نیازمندان قسمت کند. بهلول وجه را گرفت و لحظه ای بعد آنرا به خلیفه بازگرداند.
 
هارون دلیل این امر را سئوال کرد، بهلول گفت: هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر نیافتم. چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند، از این جهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است، لذا وجه را به خودت بازگرداندم
 
--------------------------------------------------------------------------------

بهلول و تقسیم عادلانه
 

گویند روزگاری کار بر ایرانیان دشوار افتاده بود، و آن دشواری دندان طمع عثمانی را تیز کرده و سلطان عثمانی به طمع جهانگشایی چشم بر دشواری‌های ایرانیان دوخته بود. پس ایلچی فرستاد که همان سفیر است، تا ایرانیان را بترساند و پس از آن کار خویش کند.
 
ایلچی آمد و آنچنان که رسم ماست با عزت و احترام او را در کاخی نشاندند و خدمت‌ها کردند. به روز مذاکره رسمی وکیلان همه یک رای شدند که این مذاکره حساس است و بدون بهلول رفتن به آن دور از تدبیر کشورداری است. وزیر که خردمند بود گفته وکیلان مردم پذیرفت و بهلول را خواست و خواهش کرد او هم همراه باشد. بهلول که هشیار بود و با نیک و بد جهان آشنا، هیچ نگفت و پذیرفت.
 
سفره گستردند و آنچنان که رسم ماست به میهمان‌نوازی پرداختند. بهلول روبروی سفیر عثمانی در آن سوی سفره نشسته بود. پلو آوردند در سینی‌های بزرگ، و بر سفره چیدند، زعفران بر آن ریخته و به زیبایی آراسته. سفیر عثمانی به ناگهان کاردی برگرفت و هر چه زعفران بر روی پلو بود به سوی خویش کشید و نگاهی به بهلول انداخت. بهلول هیچ نگفت. قاشقی برداشت و با ادب بسیار نیمی از زعفران سوی خود آورد و نیم دیگر برای سفیر گذاشت. سفیر برآشفت و با کارد خویش پلو را به هم زدن آغاز کرد. آنچنان بلبشویی شد که کمتر زعفرانی دیده می‌شد و بخشی از پلو هم به هر سوی سفره پراکنده شده بود. بهلول دست در جیب کرد و دو گردو به روی پلو انداخت. سفیر آشفته شد و تاب نیاورد و خوراک وانهاد و دستور رفتن داد.
 
عثمانی‌ها بی‌ خوردن خوراک و با شتاب بر اسب‌ها نشسته و رفتند. وزیر که خردمند بود اما در کار بهلول وامانده و از ترس رنگش مانند زعفران گشته، نالان شد و به بهلول گفت این چه کاری بود، همه کاسه‌کوسه‌ها به هم ریخته شد و آینده ناروشن است. بهلول پاسخ داد مذاکره پایان یافت و بهتر از آن شدنی نبود. وزیر چگونگی آن پرسید. همگان ادب بهلول بر سفره دیده بودند و او بی‌کم و کاست تدبیر خویش نیز بگفت.
 
سفیر آنگاه که کارد برگرفت و همه زعفران سوی خویش کشید، دو چیز گفت. نخست آن که با کارد آغازید و نه با قاشق، یعنی که تیغ می‌کشیم و دیگر اینکه همه جهان از آن ماست، تسلیم شوید. من قاشق برداشتم و نیمی پیش کشیدم. یعنی که نیازی به تیغ کشیدن نیست، نیم از آن شما و نیمی هم از ما. او برآشفت و پلو به هم زد و من نیز دو گردو انداختم. و این گردو که در قم و ری به آن جوز هم گویند، چون دو شود همه دانند که چه گوید، شما چگونه ندانی، مگر ایرانی نیستی. وزیر شرمگین شد و آفرین‌ها بر بهلول خواند.
 
و بدینگونه است که بهلول را که به راستی دیوانه‌ای بود الپر، و دیوانگی‌های بسیار داشت، دانا نیز گفته‌اند، از آنجا که به روز حادثه خردمندتر از هر فلسفه‌باف گنده دماغ و فقه‌خوان خشک‌مغز بود.

sodabeh بازدید : 30 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (0)
به مناسبت دهه اول محرم مراسم تعزیه خوانی توسط هیئت جوانان سیدالشهدا خنجین به مدت 10 روز برگزار میگردد.


ذاکرین:

احد آقا محمدی.ابراهیم عباسی.عباس عباسی . علیرضامحمدی . حسین رجبی.علی رجبی.حسن محمدی. ابولفضل کوشان.محمد رجبی.حسن رضا محمدی.حسین محمدی.احمد اقا محمدی


علی اصغر عزیزی.ولی اله قدوسی.علی محمدی.حسین وصالی


sodabeh بازدید : 11 پنجشنبه 18 مهر 1392 نظرات (0)

اجتماعی ششم(نمونه سؤال از درس 1)

فصل اول : ( دوستان ما )

درس 1 : دوستی

سؤال های چهار گزینه ای : پاسخ صحیح را

 با علامت × مشخّص کنید.

1 ـ کدام مورد می تواند برای انسان ها احساس

ناخوشایندی داشته باشد؟

الف ) اجتماعی بودن انسان ها   

  ب ) تنهایی انسان ها

پ ) نیاز به دوست داشتن انسان ها                   

  ت ) نیاز به محبّت دیدن انسان ها                          

2 ـ این سخن از کیست؟ « بدترین افراد کسانی

هستند که میان مردم سخن چینی می کنند و بین

 دوستان جدایی می اندازند. »

الف ) حضرت علی ( ع )                     

 ب ) امام محمد باقر ( ع )

پ ) امام جعفر صادق ( ع )                  

ت ) حضرت محمد (ص )

3 ـ چرا باید در انتخاب دوست بسیار دقّت کنیم؟

الف ) زیرا دوست خوب مایه ی آرامش انسان نمی شود.

ب ) زیرا  انتخاب نادرست موجب ناراحتی و

 سرشکستگی دوست خود می شود.

پ ) زیرا دوست خوب تأثیری در مسیر آینده و زندگی

دو ستش ندارد.

4 ـ چرا همه ی ما نیاز داریم که دوستانی داشته باشیم؟

الف ) تا به آن ها محبّت کنیم.      

  ب ) تا مورد توجّه و مهربانی قرار بگیریم.

پ ) تا با آن ها ارتباط برقرار کنیم.          

 ت ) همه ی موارد

جمله های تکمیل کردنی :در جاهای خالی کلمات

مناسب بنویسید.

1 ـ انسان موجودی ................ است و نمی تواند

............... زندگی کند.

2 ـ خداوند در سرنوشت انسان ها میل به ................... و

................. و نیاز به .......................  را قرار داده است.


تعداد صفحات : 14

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 134
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 35
  • بازدید ماه : 26
  • بازدید سال : 317
  • بازدید کلی : 4,831