سر میرود که بگیرد هوای تو
ما هم که عاشقیم و خدا هم غریبه نیست
عمری که میرود به فنا هم فدای تو
شعر و قصیده و هر آنچه داشتم
شد وقف گفتن از ماجرای تو
عمر و جوانی و زهدی که بود و رفت
من ریختم همه اش را بپای تو
چشمی نمانده که جویم نشانی ات
آواره سر پی سوی و صدای تو
من می پرستمت ای بت برای من
آری قسم به تو و چشمهای تو
از خود بریده ام از خلق تارکم
در انتظار معجزه ای از خدای تو
گویا شراب امشبم از حد گذشته است
تا کی چنین دهم ز وجودم بهای تو
گفتی بنوش شهد لبم را گناه نیست
باشد گناه امشب ما هم به پای تو
+ این شعر از طرف آقا مهدی برای دوستش که من میدونم چه کسی هست ارسال شده
ممنون آقا مهدی عزیز
پ.ن: آقا مهدی ی عکس هم برام ارسال کن که تو این پست بذارم .